سيماي تابناك حضرت زينب سلام الله عليها در آيينه تاريخ (بخش پاياني)
محمد خسروي
انعكاس هفته نامه آيينه یزد شماره 163
آري طوفان سهمگين ديگري از راه رسيده بود. روزهايي بر خانواده پيامبر (ص) ميگذشت كه غم و اندوه سايه سنگين خود را بر پهناي بام اين خانه كوچك و گِلي گسترده بود و چشم ماتم بر چشمهاي كودكان و نوجوانان اين خانه دوخته شده بود. اكنون حسن وحسين و زينب و كلثوم نزديكترين كسان علي و فاطمه و تنهاترين در بين آحاد امت پيامبر بودند و زهرا آخرين لحظات زندگي را ميگذراند علي سراسيمه به خانه آمده بود و پيكر بي جان زهرا را در ميان بستر ديده بود كه فرزندانش شكيبايي از دست داده و آتش فراق مادر در جانشان شرر افكنده و هر كدم به زباني ماتم خويش را با خون دلي كه اشك چشم از سوز درون روانه رخسار ميكند با عزيز از دسته رفته ابراز ميكنند.آنان كودكاني بودند كه درون شب همراه پدرشان وتني چند از ياران نزديك جدشان زهرا را تشييع كردند . و پس از آن ازدواج مجدد پدر و حضور زني با سيمايي نه در نقش مادر كه در هيات بانويي خدمتگزار و دلسوز و مهربان و صميمي كه همه همت و توان خويش را به كار گرفته بود تا فرزندان پيامبر غم سنگين و جانكاه مادر را در كنار او تحمل كنند و او بخشي از اين بار گران را بردوش گيرد. صداي فرياد كودكان ديگر فضاي غم گرفته خانه علي را پر كرد و اندكي از تنهايي علي و فرزندانش (بنوفاطمه) را تحت تاثير قرار داد و بزرگتر از همه عباس. وقتي ديده به جهان گشود، پدر گونة فرزند را بوسيد و آنگاه بازوانش را و باز همان اندوه بر چهره اش سايه افكند و زينب كه ديگر در خانه، مادري ميكرد شاهد سيماي تابناك پدر و آن غم سنگين بود.
روزها از پي يكديگر ميگذشتند و حوادث پس از رحلت پيامبر سپري ميشد و علي گاه در كشتزار «ينبُع» به كندن چاه و پرورش نخلستان و گاه به درخواست خلفاي وقت جهت گره گشايي ازمعضلات حكومت و گاه تنها فرد مورد وثوق واعتمادي كه براي حل دشواريها جز او يار و ياوري نيست.
سالهاي35 و 36 هجري بود و مردم در اثر رويه ناشايست و اعمال نارواي زمامداران در بلاد اسلامي سر به شورش برداشتند و سرانجام در مدينه خواستار عزل عثمان شدند.قبايل مختلف در اطراف و اكناف بلاد اسلامي سر به شورش و قيام برداشته بودند و سرانجام خليفه در خانه خويش محاصره شد و فرزندان علي به اشاره حضرتش درآن درگيريها به كمك شتافته بودند تا آب به خانه عثمان برسانند پس از قتل عثمان و هجوم مردم جهت بيعت با علي (ع) و انكار حضرتش كه: كار حكومت را به ديگري واگذار كنيد و اصرار مردم كه تو شايسته ترين هستي و سرانجام پذيرش آن و ترسيم فضاي سنگين و افق ابري آينده و اينكه: اگر حضور مردم نبود و خداوند از عالمان پيمان نگرفته بود كه به رهبري ستمگران و گرسنگي مظلومان بي تفاوت نباشند، مهار شتر خلافت را بر پشتش ميانداختم ايامي ديگر بر فرزندان فاطمه پديدار شده بود. آغاز خلافت امام علي (ع) و تشخيص حضرتش برحضور در عراق به لحاظ موقعيت سوق الجيشي و درگيريهاي داخلي و مبارزه با پيمان شكنان و بد عهدان و دروغگويان و ياغيان كه رفته رفته خلافت پيامبر را به سلطنت بني اميه بدل كرده بودند و مطامع و منافع مادي بسيار و كاخهاي افراشته و درهم و دينار بر سر هم انباشته و كنيزان و غلامان گوش به فرمان و اكنون علي(ع) ميگفت: اگر از بيت المال به كابين زنانتان رفته باشد به نيروي شمشير باز پس ميگيرم و به جايگاهش بر ميگردانم و سيره پيامبر را از نو زنده خواهم كرد و بعد كينهها و دشمنيها و عداوتها و كارشكنيها و سنگ اندازيها و سرانجام توطئه نابودي و ترور امام در يك تشريك مساعي پنهاني و سرانجام سال چهلم هجرت امام علي (ع) در اوج تنهايي و در آن هنگام كه نزديكترين ياران پيامبر تنهايش گذاشتند، رو در رويش ايستادند و شمشير كشيدند يا در توطئهها دخيل و سهيم شدند تا در آن ترور ناجوانمردانه درمحراب مسجد كوفه به شهادت رسيد و باز طوفاني ديگر بر فرزندان پيامبر وزيدن گرفت. اين بار سخت ترين هجومها و تازيانهها بر پيكر فرزندان فاطمه و باز تشييعي ديگر و شبانه و فرزندان علي(ع) و چند يار ديرين درد آشناي علي (ع) در تاريكي شب و چند صورت قبر براي مخفي ماندن.
خداوندا! اين چه حكمت است كه عزيزان پيامبر كه به نص قران كريم و به فرموده پيامبر بهترين آفريدگان روزگارانند بايد اينگونه زيستن و چشم از جهان فرو بستن را شاهد باشند. فرزندان علي، حسن و حسين و زينب اكنون در كوفه تنهايند و در دياري كه جز توطئه و مخفيكاري و فريب و دغل چهره ديگري ندارد ماندن را جايز نميدانند زيرا مدينهام القراي اسلام و در جوار تربت پيامبر آرامش و تسكين ديگر است.
ولي گويي تقدير براي زينب چيز ديگري ميخواست زني كه اكنون عقيله بني هاشم است. از پيامبر ميگويد، قران تفسير ميكند از سراسر بلاد اسلامي هر بانويي براي رفع مشكل و مسالهاي به او مراجعه ميكند وحسن(ع) شبيه ترين مردم به پيامبر خداست و خوان كرم و سخاوتش به روي مردم گشوده است، حسين(ع) شخصيتي ممتاز و زبانزد خاص و عام در پهنه جهان اسلامي و يادگاران پيامبر و نشانههاي دادگري و عدالت و مجسمههاي تقوا و اخلاص. اين سه تن كساني اند كه ذرهاي شرك در سراسر وجودشان راه نيافته وتك تك سلولهاي وجودشان سرشار از توحيد است. زاده نبوتند و فرزندان راستين امامت.
اكنون سال 60 هجري است، زمامداران خودسر اموي امپراطوري اسلامي را به نام پيامبر در قبضه قدرت خويش دارند امام حسن مجتبي در اوج تنهايي با كينه بني اميه و در رأسشان معاويه به شهادت رسيده و حسين تنها يادگار خاندان نبوت. همه چيز در اختيار و قدرت غاصب است مردم از شام و مصر گرفته تا يمن و عراق همه بر لبه پرتگاهي كه پشت سرشان قلههاي بلند تطميع است و زير پايشان دره هولناك تهديد يا همراهي با يزيد و دريافت كيسههاي انبوه درهم و دينار هر كسي بنا به ارزشي كه دارد والا شمشير. گردن زدن و كشتن و خون ريختن امري ساده و دست يافتني است.
اسلام ملعبه دست يزيد است و با صراحت ميگويد: بني هاشم حكومت را به بازي ميگرفتند وحي و قيامت و امثال آن بازي است.
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولاوحي نزل
اين ديدگاه حكومت است كه بايد بر تمامي بلاد اسلام سايه افكن شود و شده است. عمال يزيد در ساير نواحي همچون اربابشان ابتدا با «زر» ميفريبند اگر نشد تهديد و اگر كارگر نبود شمشير.
واسلام تمامي پايگاههاي خود را ازدست داده است مردم تودههاي عظيم و تنهايي هستند كه هر كس به منفعت خويش و خانواده اش ميانديشد منافع مردم مصلحت اسلام واينكه مردم چه ميشوند براي هيچكس اهميتي ندارد ابن زياد در بصره با خشن ترين زبان به مردم گفت: هر مخالفي يا شايعه پراكني را با بستگان و خويشانش خواهم كشت.
نزديك را به گناه كسي كه دور است و بي گناه را به جرم گناهكار مواخذه خواهم كرد. آري خشونت، گناهكار و بي گناه نميشناسد.هدف خشونت بقاي قدرت است. و حسين در چنين هنگامهاي برخاسته است.تنها و بي ياور بدون امكانات و با خانواده اش زنان و كودكان. اما نه، به قول دكتر شريعتي: زني با اوست گام به گامش و همراهش و راز دارش و رفيق گفتگوهاي تنهاييش. زينب پرورده دامان پيامبر و زهرا و اصلاً زينب نه كه زهرا. زينب همان زهراست همزمان با نوشيدن شير از محبت مادر و پدر و جد سيراب شده است.
وجودش چون آفتابي است پر مهر كه در طول حركت كاروان حسين از مدينه تا مكه و تا كربلا بر زنان و دختران همراه كاروان نور ميپراكند و آنان چون ماه نور ميگيرند و در شبهاي طولاني روزگاران آسمان كدر و تيره را شهاب وار نوراني ميكنند.
شب عاشورا امام و زينب با يگديگر گفتگو كردند لحظاتي زينب دچار بي تابي شد پس از آنكه امام حسين به زينب وخواهرانش و همسرش گفت پس از كشته شدنم بي تاب مشويد سخني كه شايسته نباشد بر زبان مرانيد قطعاً بدانيد كه اسير خواهيد شد اما خوار و ذليل هرگز. سختيها و رنجها و گرفتاريهاي بسيار بر شما فرود خواهد آمد اما زشتي و پلشتي و خفت هرگز و چنين بود.
در پرتو گفتگو با امام درياي دل زينب آرام و قرار يافت.توفانها از جانش رخت بربست آفتاب شكيبايي بر روح و روانش تابيد اما اين همه را با شايستگي سالهاي دور گذشته در خود يافته بود كه زينب همان زهرا بود ظرفيت وجود او همچون اقيانوسي بود كه ضربهاي مهلك و كشنده طوفان حوادث را بر پيكر او هموار ميكرد و الا هر كدام از حوادث روز عاشورا قلبهاي مطمئن و دلي آرام و بزرگ را بر ميآشوبد و نابود ميكند زينب پس از گفتگو با امام نيابت امام را بر عهده داشت.
او بايد آماده ميشد تا مسووليت اداره و هدايت بازماندگان را تا بهبودي امام سجاد برعهده بگيرد زينب با امام حسين گفتگوي ديگري نيز دارند كه روز عاشورا اتفاق افتاده است امام دستور داد خيمهها را كنار هم و متصل به يگديگر بزنند پستي و بلنديها را بررسي كنند كه مجال نفوذ دشمن نباشد پشت اردوگاه خندق كندند و داخلش هيزم قرار دادند تا مطمئن شوند از پشت خيمهها ايمن هستند.
تمام شب را امام و ياران به نماز و نيايش و اشك گذراندند صداي مناجات و دعا در صحرا پيچيده بود.
هيچكدام از شهيدان فردا و نيز زنان اهل بيت آن شب لحظهاي نيارميدند.
و روز عاشورا حبيب فرياد زده بود: اي بانوان خانواده پيامبر اين جوانان با شمشيرهاي برنده در خدمت شما هستند شمشيرهايي كه برگردن بدخواهان شما فرود خواهد آمد . . .و روز عاشورا عصرگاهان در برابر ديدگان زينب و ساير زنان اجساد پاره پاره شهيدان را در خيمههاي مشخص قرار داده بودند غم از زمين ميجوشيد و از آسمان ميباريد لحظاتي بيش به پايان عمر حسين نمانده بود. نگاه، آخرين نگاهها بود خداوندا چگونه اين زن يك زن نه كه دختر علي فرزندزاده رسول الله ميتواند اين همه غم را تحمل كند يگديگر را در آغوش گرفتند سالها بود كه با يگديگر رنجها و شكيبائيها را تقسيم كرده بودند زينب آيينهاي بود روشن و بي زنگار كه نقش حسين بر آن آيينه افتاده بود و سرانجام ساعتي بعد بزرگترين حماسه انسان رقم خورده بود حماسه عشق. حماسه عاشورا و گشودن اين مرز كه انسان از كجا آمده و آمدنش از بهر چه است و زينب آرام و پرشكوه بر پيكر حسين مينگريست: « . . . كه پيامبر حسين را در آغوش گرفته بود و از بوسيدن او سير نميشد در خانه كوچك فاطمه با حسين بازي ميكرد و او در كنار پنجره براي ديدن سيماي پيامبر لحظه شماري ميكرد . . . »
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 11,فوریه,2025